کد خبر: ۱۲۸۷
۰۷ شهريور ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

درباره گرمابه‌‌ای که رفیق گلستان اهالی قاسم‌آباد است

ماجرای گرمابه ولیعصر برای اهالی قاسم‌آباد مدت‌هاست عادی شده و حتی بعضی‌هایشان پا را فراتر از عادی‌سازی می‌گذارند و آن را مثل مجسمه مادر و سینما سیمرغ و... جزو عناصر هویتی منطقه می‌دانند. قصه تأسیس این گرمابه برمی‌گردد به سال1357. یعنی درست آن زمانی که قاسم‌آباد و غرب مشهد کم‌کم داشت آباد می‌شد، اما با هزار و یک مشکل. یکی از اصلی‌ترین مشکلات هم دسترسی سخت مردم به آب بود.هرکسی که می‌خواست برود حمام بقچه‌اش را جمع می‌کرد، می‌آمد حاشیه بولوار وکیل‌آباد، سوار ماشین‌های میدان شهدا می‌شد و می‌آمد آنجا که یک حمام ساده برود.

از چهارراه نادرشهر که بروید به سمت خیابان فلاحی، سمت چپ خیابان و درست در وسط خیابان میعاد امروز و شهرک اتوبوس‌رانی 8-7 سال پیش، یک تابلوی بزرگ گرمابه اولین چیزی است که نگاهتان به آن گره می‌خورد و تنها سؤالی که با دیدن آن اَبَر تابلو به ذهنتان خطور می‌کند این است که نسبت قاسم‌آباد با گرمابه چیست؟ بالاخره اینجا زمانی ساخته شده که همه در خانه‌شان حمام داشته‌اند نه فقط اعیان‌ها!

ماجرای گرمابه ولیعصر برای اهالی قاسم‌آباد مدت‌هاست عادی شده و حتی بعضی‌هایشان پا را فراتر از عادی‌سازی می‌گذارند و آن را مثل مجسمه مادر و سینما سیمرغ و... جزو عناصر هویتی منطقه می‌دانند. قصه تأسیس این گرمابه برمی‌گردد به سال1357. یعنی درست آن زمانی که قاسم‌آباد و غرب مشهد کم‌کم داشت آباد می‌شد، اما با هزار و یک مشکل. یکی از اصلی‌ترین مشکلات هم دسترسی سخت مردم به آب بود. 

رضایی از ساکنان قدیمی شهرک اتوبوس‌رانی می‌گوید: لوله‌کشی آب آن زمان هنوز به اینجا نرسیده بود. اداره آب این نزدیکی‌ها لوله آبی نداشت که به ما بدهد. ما هم مجبور بودیم که یا خودمان برویم سرِ قنات قاسم‌آباد آب بیاوریم یا اینکه با آبی هم که برایمان می‌آمد، برای مصرف روزانه بود و به حمام کردن و این‌جور چیزها نمی‌رسید. چند نفر از همسایه‌ها پول روی هم بگذاریم و دست به دامن تانکرها بشویم که برایمان آب بیاورند.

آن زمان هم که هنوز قاسم‌آباد روستا بود و شهرک‌ها در حال شکل گرفتن، مردم برای یک حمام ساده تا مرکز شهر باید می‌آمدند

آن زمان هم که هنوز قاسم‌آباد روستا بود و شهرک‌ها در حال شکل گرفتن، مردم برای یک حمام ساده تا مرکز شهر باید می‌آمدند. رسولی می‌گوید: اینجا تا قبل از انقلاب حمام نداشت. هرکسی که می‌خواست برود حمام بقچه‌اش را جمع می‌کرد، می‌آمد حاشیه بولوار وکیل‌آباد، سوار ماشین‌های میدان شهدا می‌شد و می‌آمد آنجا که یک حمام ساده برود.

ارتشی‌ها هم که اولین ساکنان قاسم‌آباد بودند در شهرک لشکر با این مشکل دست و پنجه نرم می‌کردند. حسنی تعریف می‌کند: زمین‌های شهرک لشکر را که تحویل گرفتیم، هیچی نداشت. نه آب، نه برق، نه گاز. یک خط تلفن فقط داشتیم که برای همه شهرک بود. هرکسی که کار داشت به همان زنگ می‌زد و صاحب تلفن بدو بدو باید می‌رفت، همسایه را صدا می‌زد که بیا تلفن داری!

در چنین اوضاع و احوالی که آب برای اهالی قاسم‌آباد حکم طلا را داشت، گرمابه ولیعصر یک نعمت بود. آقا داود شاکری‌پور گرمابه را 42 سال پیش در همین جایی که الان هست، راه انداخته است. شغل پدری‌اش رانندگی کامیون بود و خودش هم تا قبل ازدواج پشت رُل ماشین می‌نشست: «من بچه پایین خیابانم. ما که بچه بودیم، پدرم رفت و یک کامیون خرید که رویش کار کند. البته شغل اصلی‌اش کشاورزی بود، اما امورات خانواده با آن طی نمی‌شد. از همان موقعی که پدرم ماشین سنگین خرید عاشق بیابان شدم. شدم وردست پدرم و بعد از آن هم خودم گواهی‌نامه پایه یک گرفتم و راننده بیابان شدم.»

در چنین اوضاع و احوالی که آب برای اهالی قاسم‌آباد حکم طلا را داشت، گرمابه ولیعصر یک نعمت بود

آقا داوود تا قبل از ازدواج هم‌چنان راننده ماشین سنگین است و عاشق سینه چاک بیابان، اما ازدواج با دختری که شغل آبا و اجدادی‌اش گرمابه‌داری است، او را تبدیل می‌کند به اولین گرمابه دار قاسم‌آباد: «پدر خانمم از گرمابه‌دارهای قدیمی مشهد بود و در صنف خودش تقریباً سرشناس. وارد خانواده‌شان که شدم، ناخودآگاه راغب شدم که من هم یک گرمابه بزنم. این زمین را در قاسم‌آباد پیدا کردم و گرمابه ولیعصر را ساختم. هم‌زمان، هم ماشین سنگین داشتم و هم گرمابه. بعد از مدتی کامیون را فروختم و چسبیدم به گرمابه‌داری.»

گرمابه آقا داوود روزگار پررونقی را از سر گذرانده است. بالاخره یک زمانی تنها گرمابه قاسم‌آباد بدون آب بوده و برای همین هم مشتری‌ها همیشه جلوی درِ گرمابه‌اش صف می‌کشیدند: «این حمام یک روزی 28 نمره داشت که همه‌اش کار می‌کردند. شاید باورتان نشود اما یک وقت‌هایی، مخصوصاً دم عید، 700-600 مشتری را راه می‌انداختیم. سرِ صبح، ساعت5، که می‌آمدم در گرمابه را باز کنم، می‌دیدم مردم زودتر از من آمده‌اند و جلوی در صف کشیده‌اند.»

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44